درنکوهش فقهای دون

ای که گشتی بد آن قدر خرسند که کسی خواندت به دانشمند
گرد بدعت مگرد و گرد فضول میکن آنچت خدای گفت و رسول
قول روشن چو هست و نص جلی پی رخصت چه گردی؟ ای زحلی
در حیل دفتر و کتاب که ساخت؟ یا به تزویر فصل و باب که ساخت؟
سخن راست درنوردیدن گرد تاویل دور گردیدن
جاهل و عام را فضول کند خاص را خود به جان ملول کند
روشنی نیستت، فروغ مده به کسان رخصت دروغ مده
عالمی، بر در امیر مرو این چه رفتن بود؟ بمیر، مرو
چند گردی چو آب و چون آذر موزه در پای کرد، سر چادر
چکند مرد چادر و موزه؟ از چنین رزق روزه به، روزه
لشکر ترک و لقمهای حرام رفته بر پیشگاه خواجه امام
کی موافق بود بر دانا؟ در یکی خیمه بیست مولانا
لاجرم زین فضول و وسوسها از محصل تهیست مدرسها
مفتیی کشوری نگه دارد نه به هرزه دری نگه دارد
خیمها پر بتان دلسوزند مرو آنجا، که دیده میدوزند
پیش آن بت هلاک و مردن چیست؟ دل ز دست فقیه بردن چیست؟
شقه‌ای گر ز خیمه باز کند سرت از شوق در نماز کند
از رخ آن بتان شنگولی نتوان بست چشم از گولی
در بر آن چلنگ زر بفته ای بسا دل که شد به هم رفته
خیمه را صلب کرده عیسی وار از درونش بت، از برون زنار