در کسب علم و شرف علما

چو به کسب علوم داری میل از همه لذتی فرو چین ذیل
تن به دود چراغ و بیخوابی ننهادی، هنر کجا یابی؟
از پی علم دین بباید رفت اگرت تا به چین بباید رفت
علم بهر کمال باید خواند نه به سودای مال باید خواند
علم کان از پی تمامی نیست موجب نشر نیک نامی نیست
هر که علم از برای زر طلبد دانش از بهر نفع و ضر طلبد
یا خطیب دهی شود پر جهل که ندانند اهل از نااهل
یا ادیب محلتی پر شور تا کند علم خویشتن در گور
یا در افتد به وعظ و دقاقی تا نماند ز علم او باقی
یا دهندش نیابت قاضی تا فراموش گرددش ماضی
داد این چار فن چو داده شود لوح جانش ز علم ساده شود
چون اساس از برای حق ننهاد هر چه دادند باز باید داد
دین سر عالمی به ماه کشد که سر جاهلی به راه کشد
علم داری، ز کس مدار دریغ بر دل تشنگان ببار چو میغ
می‌ده، ار زانکه مایه‌ای داری مستعد کمال را یاری
عالمی کش به داد میل بود مال خود پیش او طفیل بود
شافعی گر به مال کردی میل دجله پر مال او شدی و دجیل
چون بجز نشر دین نبودش کام فاش گردید جاودانش نام
آنچنان علم خود چه کرد کند؟ گر نه زر بر دل تو سرد کند
علم را چند چیز می‌باید اگر آن بشنوی ز من شاید