ای پدر، خود پز این سرشتهی تو
|
|
تو بهی باغبان کشتهی تو
|
حارس بوستان در خانه
|
|
سر خر به، که پای بیگانه
|
هم به علم خودش بده پندی
|
|
که نداری جزین پس افگندی
|
باغ بین را چه غم که شاخ شکست؟
|
|
باغبان راست غصهای گر هست
|
نقد خود را به دست کس مسپار
|
|
که پشیمان شوی در آخر کار
|
طفل را نیست بهتر از دایه
|
|
کبک داند نهفتن خایه
|
طفل کو نورس جهان خداست
|
|
به گزافش کهن کنی، نه رواست
|
زان جهان نورسیده معصومست
|
|
مرغ آن بام و شمع این بومست
|
گر نگه داشتیش، گنج بری
|
|
ورنه زحمت کشی و رنج بری
|
کشتهی تست، اگر گلست ار خار،
|
|
کشتهی خویش را تو خوار مدار
|
به کمانخانها مهل فرزند
|
|
حلق خود چون کمان مکن در بند
|
کی پسر تیر راست اندازد؟
|
|
گر کمان از دویست من سازد
|
هیزمست این ،کمان دگر باشد
|
|
این کمان لایق تبر باشد
|
خصم با او چو گشت تنگاتنگ
|
|
چون کند پهلوان به هیزم جنگ؟
|
بجز از دستهای تیرانداز
|
|
که کند دشمن خود از پی باز؟
|
تیر خود زین کمان چار منی
|
|
چون توانی که بر نشانه زنی؟
|
چکنی؟ چون نه دزدی و قلاب
|
|
شانه و دوش خویش پر قلاب
|
بس کمانکش ز خانه بیرون جست
|
|
کز دو دستش دو شانه بیرون جست
|
رمی فرمود مصطفی ما را
|
|
نه کمانی کشیدن از خارا
|
شده از زخم زه هر انگشتی
|
|
به بزرگی قویتر از مشتی
|