ثابتی در مزاج سیاری
|
|
واقعی در ازای طیاری
|
این یکی معطی، آن یکی قاطع
|
|
این یکی تیره و آن دگر ساطع
|
باز ازین جمله ثابت و سیار
|
|
هر یکی با یکی دگر شد یار
|
نحس با نحس و سعد با مسعود
|
|
ممتزج رنگ هر دو گیرد زود
|
از روش چون به هم در آمیزند
|
|
حالهای عجب برانگیزند
|
هر یکی مقتضی بلایی را
|
|
یا فتوحی و انجلایی را
|
داده از اجتماع و استقبال
|
|
مهر و مه کون را تغیر حال
|
آمدنشان سوی حضیض از اوج
|
|
کرده دریای فتنه را پر موج
|
جرم خورشید را درین درجات
|
|
سیصد و شست صورتست و صفات
|
هر یکی مشکلی پدید آرد
|
|
یا خود از مشکلی کلید آرد
|
شد زمین چون شکارگاهی شوم
|
|
گرد او حلقهای ز چرخ و نجوم
|
زان نظرهای تیز و چندان سست
|
|
آن رهد کو ز رخنه بیرون جست
|