شنیدن عاشق سخن معشوق را

برید دوست چون آورد نامه درید آن عاشق از اندوه جامه
سلامی دید، دور از هر سلامت حدیثی سر به سر جنگ و ملامت
بدانست از سواد نامه‌ی دوست فراغ خاطر خود کامه‌ی دوست
به دل گفتا: بکن زین کار دندان جفا بر خود مکن چندین که چندان
دل آن بی‌وفا در بند ما نیست دگر بارش سر پیوند ما نیست