وله

نکته‌ای باز ران از آن دفتر اندکی باز گو از آن بسیار
شربتی ده، که کم کند جوشش دارویی کن، که به شود بیمار
احتیاطی بکن در اول روز تا پشیمان نگردی آخر کار
راز داری به دست کن، که شود تو رساننده، او پذیرفتار
در ده ار قابلی بود در ده بده آواز ده بده سالار
کای پسر نامه‌ای رسید از یار نفسی گوش باش و گوشم دار
چیست این نامه و فغان در شهر؟ چیست این شور و فتنه در بازار؟
تو گمانی که می‌رسد معشوق آن نشانی که می‌رود دلدار
همه در جست و جو و او فارغ همه در گفت و گو و او بیزار
راه بسیار شد، مرنجان خر دزد همراه شد، بیفکن بار
نار در زن به خرمن تشویش بار برنه ز مکمن انکار
خانه در بیشه‌ی الهی بر سنگ بر شیشه‌ی ملاهی بار
بر سواد سه نقش کش خامه بر در چار طبع زن مسمار
این مثلث بنه بر آتش ننگ و آن مربع بریز بر گل‌عار
چون دلیلان مخالفند، بگرد زین دم آهنج راه بی‌هنجار
در غبارند شاه و لشکر، باش تا برون آید آن علم ز غبار
راه و شاه و سپاه هر سه یکیست وین سه گفتن تعدد و تکرار
جز یکی نیست صورت خواجه کثرت از آینه است و آینه‌دار
آب و آیینه پیش گیر و ببین که یکی چون دو می‌شود به شمار؟
سکه‌ی شاه و نقش سکه یکیست عدد از درهمست و از دینار