مرد مرادی، نه همانا که مرد
|
|
مرگ چنان خواجه نه کاریست خرد
|
جان گرامی به پدر باز داد
|
|
کالبد تیره به مادر سپرد
|
آن ملک با ملکی رفت باز
|
|
زنده کنون شد که تو گویی: بمرد
|
کاه نبد او، که به بادی پرید
|
|
آب نبد او، که به سرما فسرد
|
شانه نبود او، که به مویی شکست
|
|
دانه نبود او، که زمینش فشرد
|
گنج زری بود درین خاکدان
|
|
کو دو جهان را به جوی میشمرد
|
قالب خاکی سوی خاکی فگند
|
|
جان و خرد سوی سماوات برد
|
جان دوم را، که ندانند خلق
|
|
مصقلهای کرد و به جانان سپرد
|
صاف بد آمیخته با درد می
|
|
بر سر خم رفت و جدا شد زدرد
|
در سفر افتند به هم، ای عزیز
|
|
مروزی و رازی و رومی و کرد
|
خانهی خود باز رود هر یکی
|
|
اطلس کی باشد همتای برد؟
|
خامش کن چون نفط، ایرا ملک
|
|
نام تو از دفتر گفتن سترد
|