دلا، تا کی همی جویی منی را؟
|
|
چه داری دوست هرزه دشمنی را؟
|
چرا جویی وفا از بی وفایی؟
|
|
چه کوبی بیهده سرد آهنی را؟
|
ایا سوسن بناگوشی ، که داری
|
|
بر شک خویشتن هر سوسنی را
|
یکی زین برزن نا راه برشو
|
|
که بر آتش نشانی برزنی را
|
دل من ارزنی، عشق تو کوهی
|
|
چه سایی زیر کوهی ارزنی را؟
|
ببخشا، ای پسر، بر من ببخشا
|
|
مکش در عشق خیره چون منی را؟
|
بیا، اینک نگه کن رودکی را
|
|
اگر بی جان روان خواهی تنی را
|
آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب
|
|
با صد هزار نزهت و آرایش عجیب
|
شاید که مرد پیر بدین گه شود جوان
|
|
گیتی بدیل یافت شباب از پس مشیب
|
چرخ بزرگوار یکی لشکری بکرد
|
|
لشکرش ابر تیره و باد صبا نقیب
|
نفاط برق روشن و تندرش طبل زن
|
|
دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب
|
آن ابر بین، که گرید چون مرد سوکوار
|
|
و آن رعد بین، که نالد چون عاشق کیب
|