از هجر شکوه با در و دیوار میکنم | چون داغ دیدهای که کند گفتگو به خاک | |
غافل به ماندگان نظر از رفتگان کند | گر صد هزار خلق رود پیش ازو به خاک |
□
در زهد من نهفته بود رغبت شراب | چون نغمههای تر که بود در رباب خشک |
□
عالم خاک از وجود تازه رویان مفلس است | بر نمیخیزد گل ابری ازین دریای خشک |
□
در جام لاله و قدح گل غریب بود | در دور عارض تو به مصرف رسید رنگ | |
بال و پر همند حریفان سست عهد | بو میرود به باد چو از گل پرید رنگ |
□
خندهی کبک از ترحم هایهای گریه شد | تا که رادر کوهسار عشق آمد پا به سنگ؟ | |
همچنان در جستجوی رزق خود سرگشتهام | گرچه گشتم چون فلاخن قانع از دنیا به سنگ |
□
نفس رسید به پایان و در قلمرو خاک | نیافتیم فضای نفس کشیدن دل |
□
نمیروم قدمی راه بی اشارهی دل | که خضر راه نجات است استخارهی دل | |
علاج کودک بدخو ز دایه میآید | کجاست عشق، که در ماندهام به چارهی دل |
□
گلی که آفت پژمردگی نمیبیند | همان گل است که چینند از نظاره گل |
□
هر که از حلقهی ارباب ریا سالم جست | هیچ جا تا در میخانه نگیرد آرام | |
جسم در دامن جان بیهده آویخته است | سیل در گوشهی ویرانه نگیرد آرام |
□
چه سود ازین که چو یوسف عزیز خواهم شد؟ | مرا که عمر به زندان گذشت و چاه تمام | |
کجاست نیستی جاودان، که بیزارم | ازان حیات که گردد به سال و ماه تمام |
□
خاکساری ز شکایت دهنم دوخته است | نقش پایم که به هر راهگذار ساختهام |
□
منم آن لاله که از نعمت الوان جهان | با دل سوخته و خون جگر ساختهام |
□
ازسبکباران راه عشق خجلت میکشم | بر کمر هر چند جای توشه دامن بستهام |
□
تانظر از گل رخسار تو برداشتهام | مژه دستی است که در پیش نظر داشتهام |