به هیچ جا نرسد هر که همتش پست است | پر شکسته خس و خار آشیانه شود |
□
یا سبو، یا خم می، یا قدح باده کنند | یک کف خاک درین میکده ضایع نشود | |
بوسه هر چند که در کیش محبت کفرست | کیست لبهای ترا بیندو طامع نشود؟ | |
این لب بوسه فریبی که ترا داده خدا | ترسم آیینه به دیدن ز تو قانع نشود |
□
که رو نهاد به هستی، که از پشیمانی | نفس گسسته به معمورهی عدم نشود؟ |
□
دست بر دل نه که در بحر پر آشوب جهان | شاهد عجزست هر دستی که بالا میشود |
□
موج سراب، سلسله جنبان تشنگی است | پروانه بیقرار ز مهتاب میشود |
□
نسبت به شغل بیهدهی ما عبادت است | از عمر آنچه صرف خور و خواب میشود |
□
دست هر کس را که میگیری درین آشوبگاه | بر چراغ زندگی دست حمایت میشود |
□
چندان که در کتاب جهان میکنم نظر | یک حرف بیش نیست که تکرار میشود |
□
دور نشاط زود به انجام میرسد | می چون دو سال عمر کند، پیر میشود |
□
روزی که برف سرخ ببارد ز آسمان | بخت سیاه اهل هنر سبز میشود |
□
گر شکر در جام ریزم، زهر قاتل میشود | چون صدف گر آب نوشم، عقدهی دل میشود |
□
بیگناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق | یوسف از دامان پاک خود به زندان میشود |
□
رشتهی پیوند یاران را بریدن سهل نیست | چهرهی برگ خزان، زرد از جدایی میشود |
□
بال شکسته است کلید در قفس | این فتح بی شکستگی پر نمیشود |
□
دندان ما ز خوردن نعمت تمام ریخت | اندوه روزی از دل ما کم نمیشود |
□
نتوان به آه لشکر غم را شکست داد | این ابر از نسیم پریشان نمیشود |
□
رتبهی زمزمهی عشق ندارد زاهد | بگذارید که آوازه جنت شنود | |
همچو پروانه جگر سوختهای میباید | که ز خاکستر ما بوی محبت شنود |