شیوه عاجز کشی از خسروان زیبنده نیست | بی تکلف، حیلهی پرویز نامردانه بود |
□
روزگاری است نرفتیم به صحرای جنون | یاد مجنون که عجب سلسله جنبانی بود! |
□
من آن نیم که به نیرنگ دل دهم به کسی | بلای چشم کبود تو آسمانی بود |
□
دل دیوانهی من قابل زنجیر نبود | ورنه کوتاهی ازان زلف گرهگیر نبود | |
عمر مردم همه در پردهی حیرانی رفت | عالم خاک کم از عالم تصویر نبود |
□
گر گلوگیر نمیشد غم نان مردم را | همه روی زمین یک لب خندان میبود |
□
حسرت اوقات غفلت چون ز دل بیرون رود؟ | داغ فرزندست فوت وقت، از دل چون رود؟ |
□
یاد آن جلوهی مستانه کی از دل برود؟ | این نه موجی است که از خاطر ساحل برود | |
هر که باری ز دل رهروان بردارد | راست چون راه، سبکبار به منزل برود |
□
سراب، تشنهلبان را کند بیابان مرگ | خوشا دلی که به دنبال آرزو نرود |
□
رفتی و از بدگمانیهای عشق دوربین | تا تو میآیی به مجلس، دل به صد جا میرود | |
در طریق عشق، خار از پا کشیدن مشکل است | ریشه در دل میکند خاری که در پا میرود |
□
در بیابان جنون از راهزن اندیشه نیست | کاروان در کاروان سنگ ملامت میرود! | |
در خرابات مغان بی عصمتی را راه نیست | دختر رز با سیه مستان به خلوت میرود |
□
روشنگر وجود بود آرمیدگی | آیینه است آب چو هموار میرود |
□
جایی نمیروی که دل بدگمان من | تا بازگشتن تو به صد جا نمیرود |
□
دل را به هم شکن که ازین بحر پر خطر | تا نشکند سفینه به ساحل نمیورد | |
از پاشکستگان چراغ است تیرگی | زنگ کدورت از دل عاقل نمیرود |
□
هر جلوهای که دیدهام از سروقامتی | چون مصرع بلند ز یادم نمیرود |
□
هیچ کس عقدهای از کار جهان باز نکرد | هر که آمد گرهی چند برین کار افزود |