مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست | که زندگانی ده روزه زندگانی نیست | |
به چشم هر که سیه شد جهان ز رنج خمار | شراب تلخ کم از آب زندگانی نیست | |
ز شرم موی سفیدست هوشیاری من | وگرنه نشاهی مستی کم از جوانی نیست | |
جدا بود شکر و شیر، همچو روغن و آب | درین زمانه که آثار مهربانی نیست | |
ز صبح صادق پیری چه فیض خواهم برد؟ | مرا که بهره بجز غفلت از جوانی نیست | |
برون میار سر از زیر بال خود صائب | که تنگنای فلک جای پرفشانی نیست |