هوا چکیدهی نورست در شب مهتاب | ستاره خندهی حورست در شب مهتاب | |
سپهر جام بلوری است پر می روشن | زمین قلمرو نورست در شب مهتاب | |
زمین زخندهی لبریز مه نمکدانی است | زمانه بر سر شورست در شب مهتاب | |
رسان به دامن صحرای بیخودی خود را | که خانه دیدهی مورست در شب مهتاب | |
بغیر بادهی روشن، نظر به هر چه کنی | غبار چشم شعورست در شب مهتاب | |
براق راهروان است روشنایی راه | سفر ز خویش ضرورست در شب مهتاب |