باغ دیری است دور مانده ز تو | زود بشتاب و سوی باغ گرای | |
که به هر گوشهای ز تو سخنی است | وز خس و خار طرفه انجمنی است |
□
آوخ از محنت و عنای شما | وای از رنج و ابتلای شما | |
به رخ خلق باب فتنه گشود | مجلس شوم فتنهزای شما | |
بیبها ماندهاید و بیقیمت | زآنکه رفت از میان بهای شما | |
دست از این قیل و قال بردارید | نه اگر بر خطاست رای شما | |
ورنه زین فتنه و حیل ناگاه | قصه رانم به صهر شاهنشاه |