باز بر شاخسار حیله و فن

باغ دیری است دور مانده ز تو زود بشتاب و سوی باغ گرای
که به هر گوشه‌ای ز تو سخنی است وز خس و خار طرفه انجمنی است

آوخ از محنت و عنای شما وای از رنج و ابتلای شما
به رخ خلق باب فتنه گشود مجلس شوم فتنه‌زای شما
بی‌بها مانده‌اید و بی‌قیمت زآنکه رفت از میان بهای شما
دست از این قیل و قال بردارید نه اگر بر خطاست رای شما
ورنه زین فتنه و حیل ناگاه قصه رانم به صهر شاهنشاه