حیف از فاطمه آن نخل جوان
|
|
که خم از باد اجل شد ناگاه
|
حیف از آن گوهر ارزنده که بود
|
|
در جهان خیل نکویان را شاه
|
حیف از آن شمع فروزنده که بود
|
|
پرتو آن طربافزا غمگاه
|
بود از پاکی طینت تا بود
|
|
عفتش همدم و عصمت همراه
|
بود ذیل وی از آلایش دور
|
|
پاک دامان وی از لوث گناه
|
روز و شب تا به جهان داشت مقام
|
|
بود آن رشک خور و خجلت ماه
|
خرم از چهرهاش این هفت اقلیم
|
|
روشن از عارضش این نه خرگاه
|
چون شد آن سرو قد لاله عذار
|
|
از سموم اجلش حال تباه
|
سرو ازین غصه به بر جامه درید
|
|
لاله زین غم ز سرافکنده کلاه
|
ریخت در فرقتش آن خاک بسر
|
|
کرد در ماتمش این جامه سیاه
|
چون شد از دار فنا سوی بهشت
|
|
جانش از شوق ملاقات الله
|
رخت بربست از این غمخانه
|
|
بار بگشاد در آن عشرتگاه
|
کلک هاتف پی تاریخ نوشت
|
|
رفت از دار فنا فاطمه آه
|