ای در حرم و دیر ز تو صد آهنگ | بیرنگی و جلوه میکنی رنگ به رنگ | |
خوانند تو را ممن و ترسا شب و روز | در مسجد اسلام و کلیسای فرنگ |
□
آن گل که چو من هزار دارد بلبل | دانی به سرش چیست پریشان کاکل | |
روئیده میان سبزهزاری ریحان | یا سرزده در بنفشه زاری سنبل |
□
اکنون که زمین شد ز بهاران همه گل | صحرا همه سبزه کوهساران همه گل | |
از فرقت توست در دل ما همه خار | وز طلعت تو به چشم یاران همه گل |
□
از جور بتی ز عمر خود سیر شدم | وز بیدادش ز عمر دلگیر شدم | |
از تازه جوانی که به پیری برسد | ناکرده جوانی به جهان پیر شدم |
□
از عشق تو جان بی قراری دارم | در دل ز غم تو خار خاری دارم | |
هر دم کشدم سوی تو بیتابی دل | میپنداری که با تو کاری دارم |
□
اول بودت برم گذر مسکن هم | دست از دستم کشی کنون دامن هم | |
من نیز بر آن سرم که گیرم سر خویش | با من تو چنان نهای که بودی من هم |
□
زان روز که شد بنای این نه طارم | بس دور زد آسمان و گردید انجم | |
تا یک در بینظیر آمد به وجود | وان در یگانه کیست مریم خانم |
□
من از همه عشاق تو مغمومترم | وز جمله شهیدان تو مظلومترم | |
فریاد که من از همه دیدار تو را | مشتاقترم وز همه محرومترم |
□
در دهر چه غم ز بینوایی دارم | در کوی تو چون ره گدایی دارم | |
بیگانه شوند گر ز من خلق چه باک | چون با سگ کویت آشنایی دارم |
□
این گل که به چشم نیک و بد خارم ازو | رسوا شدهی کوچه و بازارم ازو | |
من میخواهم که دست ازو بردارم | دل نگذارد که دست بردارم ازو |