عاشقی ترک خواب و خور کرده | جای خود را ز گریه تر کرده | |
حیرت حسن دوست جانش را | از تن خویش بیخبر کرده | |
دایم اندر نماز و روزهی عشق | درس عشاق را ز بر کرده | |
پیش تیر ارادت معشوق | جگر خویش را سپر کرده | |
کارش از دست خود بدر رفته | یارش از کوی خود بدر کرده | |
در ره کوی دوست بیسر و پا | دل و جان داده، پا ز سر کرده | |
همت عالیش عراقی را | سفر راه پرخطر کرده |