آنکه ایشان برو نظر کردند
|
|
اولش عاشقی خبر کردند
|
عشق در هر دلی که جای گرفت
|
|
دست برد اندرون و پای گرفت
|
عشق در هر دلی که سر بر زد
|
|
خیمه از عقل و علم برتر زد
|
هر دلی کو به عشق بینا شد
|
|
منزلش زیر بود و بالا شد
|
هر دلی را که عشق روی نمود
|
|
هر زمانی ارادتش افزود
|
هر ارادت که عشق را شاید
|
|
از رضا و موافقت زاید
|
هر ارادت که از محبت شد
|
|
یا ز انعام یا ز رایت شد
|
اولش عام و آخرش خاص است
|
|
محض لطف است و عین اخلاص است
|
در کلام خدای میخوانی
|
|
که: «علیک محبت منی»
|
چون محبت رسد به عین کمال
|
|
در دل و جان و الهان جمال
|
عشق نامش نهند اولوالاشواق
|
|
چون رسد آن به حد استغراق
|
اندرین بحر اگر غریق شوی
|
|
تو خود استاد این طریق شوی
|
گر شنیدی و شد تو را معلوم
|
|
رو بخوان تا نکو شود مفهوم
|