مشعله داران کویش هر مهی ماهی کنند
|
|
سایبان در گهش زین مهر چتر آسا زنند
|
گر چه نگرفت از جهان زر، خاک بیزان درش
|
|
تودهی زر در ره خورشید زر پالا زنند
|
چاکران او بدون حق فرو نارند سر
|
|
بندگان او قدم بر اولی و اخری زنند
|
خاصگان او ندیم مجلس خاص قدم
|
|
با چنین نسبت کجا دم ز آدم و حوا زنند؟
|
دوستی حق نیابی در دلی بیدوستیش
|
|
مهر مهر او و مهر حق همه یکجا زنند
|
هر که او را دوستتر از خود ندارد راندهای است
|
|
ور چه دارد یک جهان طاعت به رویش وازنند
|
ور همه عالم گنه دارد، چو او را دوست داشت
|
|
خمیهی جاهش درون جنتالماوی زنند
|
هر که او دعوی بینایی کند بی پیرویش
|
|
رهروانش خاک در چشم جهان پیما زنند
|
چون عراقی پیرو او شد سزد گر روز حشر
|
|
خیمهی قدرش ورای ذروهی اعلا زنند
|