ای صبا گر سوی تبریز افتدت روزی گذر

یادگیر این پند موزون را که اندر نظم اوست بیتها بحر معانی، لفظها گنج گهر
چون تو مقبل پادشاهی را ز وعظ و زجر هست این قدر کافی که بسیار است در دنیا عبر
من نیم شاعر که مدح کس کنم، مر شاه را از برای حق نعمت پند دادم این قدر
خیر و شر کس نگفتم از هوای طبع و نفس مدح و ذم کس نکردم از برای سیم و زر
ما که اندر پایگاه فقر دستی یافتیم گاو از ما به که گردون را فرود آریم سر
تا گه خشم و رضا آید ز مردم نیک و بد تا که از عقل و هوا آید ز مردم خیر و شر،
هر کجا باشی ز بهر دفع تیغ دشمنان باد شمشیر تو پیش دوستان تو سپر
همچو آثار سلف ای پادشاهان را خلف قول و فعلت دلپذیر و حل و عقدت معتبر