عهد خونین

کسی کاو رهزنی را ایمنی داد بدست او طناب رهزنی داد
نه سوگند است، سوگند هریمن نه دل میسوزدش بر کس، نه دامن
در دل را بروی دیو مگشای چو بگشودی نداری خویشتن جای
دوروئی، راه شد نفس دو رو را همان بهتر، نریزیم آبرو را