ژولید، چو آب گشت جاری | آن موی به از سمور و سنجاب | ||
زان آشتی و ستیزه کاری | ماندی تو ز شبروی، من از خواب | ||
|
□
آنجا که طبیب شد بداندیش | افزوده شود به دردمندی | ||
این مار همیشه میزند نیش | زنهار به زخم کس نخندی | ||
هشدار، بسیست در پس و پیش | بیغوله و پستی و بلندی | ||
با حمله قضا نرانی از خویش | با حیله ره فلک نبندی | ||
|