ای گربه

ژولید، چو آب گشت جاری آن موی به از سمور و سنجاب
زان آشتی و ستیزه کاری ماندی تو ز شبروی، من از خواب
با آن همه توسنی شدی رام

آنجا که طبیب شد بداندیش افزوده شود به دردمندی
این مار همیشه میزند نیش زنهار به زخم کس نخندی
هشدار، بسیست در پس و پیش بیغوله و پستی و بلندی
با حمله قضا نرانی از خویش با حیله ره فلک نبندی
یغما گر زندگی است ایام