به پستی در، دچار گیر و داریم
|
|
ببالا، چنگ شاهین را شکاریم
|
من اینجا چون نگهبانم و تو چون گنج
|
|
ترا آسودگی باید، مرا رنج
|
تو هم روزی روی زین خانه بیرون
|
|
ببینی سحربازیهای گردون
|
از این آرامگه وقتی کنی یاد
|
|
که آبش برده خاک و باد بنیاد
|
نهای تا زاشیان امن دلتنگ
|
|
نه از چوبت گزند آید، نه از سنگ
|
مرا در دامها بسیار بستند
|
|
ز بالم کودکان پرها شکستند
|
گه از دیوار سنگ آمد گه از در
|
|
گهم سرپنجه خونین شد گهی سر
|
نگشت آسایشم یک لحظه دمساز
|
|
گهی از گربه ترسیدم، گه از باز
|
هجوم فتنههای آسمانی
|
|
مرا آموخت علم زندگانی
|
نگردد شاخک بی بن برومند
|
|
ز تو سعی و عمل باید، ز من پند
|