دگر باره شد از تاراج بهمن

در این ناوردگاه آن به که پوشی ز دانش مغفر و از صبر جوشن
چگونه بر من و تو رام گردد چو رام کس نگشت این چرخ توسن
مرو فارغ که نبود رفتگان را دگر باره امید بازگشتن
مشو دلبسته‌ی هستی که دوران هر آنرا زاد، زاد از بهر کشتن
بغیر از گلشن تحقیق، پروین چه باغی از خزان بودست ایمن