شاعری دانی کدامین قوم کردند آنکه بود
|
|
ابتداشان امرء القیس انتهاشان بوفراس
|
واینکه من خادم همی پردازم اکنون ساحریست
|
|
سامری کو تا بیابد گوشمال لامساس
|
از چه خیزد در سخن حشو از خطا بینی طبع
|
|
وز چه خیزد پرزه بر دیبا ز ناجنسی لاس
|
تا بود سیر السوانی در سفر دور فلک
|
|
واندران دوران نظیر گاو او گاو خراس
|
گاو گردون هرگز اندر خرمن عمرت مباد
|
|
تا مه کشتزار آسمان را هست داس
|
تا که باشد این مثل کالیاس احدی الراحتین
|
|
بادی اندر راحتی کورا نباشد بیم یاس
|
دامن بخت تو پاک از گرد آس آسمان
|
|
وز جفای آسمان خصم تو سرگردان چو آس
|
بیسپدهدم شب خذلان بدخواهت چنانک
|
|
تا به صبح حشر میگوید احاد ام سداس
|