در مدح صاحب ناصرالملة والدین ابوالفتح طاهر

ای ز رای تو ملک و دین معمور شب این روز و ماتم آن سور
حامل حرز نامه‌ی امرت صادر و وارد صبا و دبور
دولت تو چو ذکر تو باقی رایت تو چو نام تو منصور
کلک تو شرع ملک را مفتی دست تو گنج رزق را گنجور
سد حزم ترا متانت قاف نور رای ترا تجلی طور
شاکر حفظ سایه‌ی عدلت ساکن و سایر وحوش و طیور
حرم حرمت تو شاید بود که مفری بود ز سایه و نور
کرم از فیض دستت آورده در جهان رسم رزق را مقدور
هرکجا صولتت فشرده قدم زور بازوی آسمان شده زور
فتنه را از کلاه گوشه‌ی جاه کرده در دامن فنا مستور
دادی از روزگار دشمن و دوست روز و شب را جهان ماتم و سور
با روای تو روز نامعروف با وقوف تو راز نامستور
بوده آنجا که ذکر حامل ذکر همه آیات شان تو مشهور
آسمانی که در عناد وغلو هیچ خصم تو نیست جز مقهور
آفتابی که در نظام جهان هیچ سعی تو نیست مشکور
نه قضایی که در مصالح کل منشی رای تو دهد منشور
عزم تو توامان تقدیرست که نباشد درو مجال فتور
گر دهد در دیار آب و هوا مهدی عدل تو قرار امور
جوشن کینه برکشد ماهی کمر حمله بگسلد زنبور
هرچه در سلک حل و عقد کشد کلکت آن عالمی بدو معمور