در مدح دستور ناصرالدین طاهر

تو دانی کز فرود دور گردون مخیر نیست کس الا که مجبور
به یک بد خدمتی عاصی مدانم که در اخلاص دارم حظ موفور
چو مرجع با رضا و رحمت تست به هر عذرم که خواهی دار معذور
گرم غفران تو در سایه گیرد خود آن کاری وبد نور علی نور
وگر با من به کرد من کنی کار به طبعت بنده‌ام وز جانت مامور
بیا تا کج نشینم راست گویم که کژی ماتم آرد راستی سور
مرا الحق ز شوق خدمت تو دل غمناک بود و جان رنجور
یکی زین کارگیران گفت می‌دان که بحرآباد دورست از نشابور
چو اندر موکب عالی نرفتی مرو راهیست پر ترکان خون‌خور
یکی در کف قلج سرهال و تازان یکی برکف قدح سرمست و مخمور
صفی‌الدین موفق هم نرفتست وز آحاد حریفان چند مذکور
مرا از فسخ ایشان فسخ شد عزم چو انگوری که گیرد رنگ از انگور
الا تا هیچ مقدورست و کاین که اندر لوح محفوظست مسطور
مبادا کاین از تاثیر دوران به گیتی بی‌مرادت هیچ مقدور
سپهر از پایه‌ی قصر تو قاصر زمان بر مدت عمر تو مقصور
ترا ملک سلیمان وز سلیمی عدوت اندر سرای دیو مزدور