در مدح میرآب مرو صاحب سعید صدر الدین نظام‌الملک

نسیم لطف تو ار بگذرد به آتش تیز ز شعلهاش گشاید به خاصیت کوثر
حسام قهر تو شخص اجل زند به دو نیم چنان که ماه فلک را بنان پیغمبر
به نیش کژدم قهرت اگر قضا بزند عدوت را که سیه روز باد و شوم اختر
به هیچ داروی و تریاک برنیارد خاست ز خاک جز که به آواز صور در محشر
قدر ز شست تو بر اختران رساند تیر قضا ز دست تو بر آسمان گشاید در
چه باره‌ایست به زیر تو در بنامیزد که منزلیش بود باختر دگر خاور
هلال نعل فلک قامت ستاره مسیر زمین‌نوردی دریا گذار که پیکر
به زور چرخ و به آواز رعد و جستن برق به قد کوه و تن پیل و پویه‌ی صرصر
گه درنگ ازو طیره خورده پای خیال گه شتاب درو خیره مانده مرغ به پر
گه تحرک او منقطع صبا و دبور بر تحمل او مضطرب حدید و حجر
درخش نعلش سندان و سنگ را در خاک فروغ و شعله دهد همچو اختر و اخگر
بزرگوارا دریا دلا خداوندا ترا سپهر سریرست و آفتاب افسر
ز شوق خدمت تو عمرها گذشت که من چو شکرم در آب و چو عود بر آذر
بدان عزیمت و اندیشه‌ام که تا ننهد قضابه دست اجل بر به حنجرم خنجر
بجز مدیح توام برنیاید از دیوان بجز ثنای توام بر نیاید از دفتر
ز نظم و نثر مدیح تو اندر آویزم ز گوش و گردم ایام عقدهای گهر
نه نظم بلکه ازین درجهای پر ز نکت نه نثر بلکه ازین درجهای پر ز درر
همیشه تا که بروید ز خاکها زر و سیم همیشه تا که بتابد ز آسمان مه و خور
علو و رفعت تو همچو ماه باد و چو مهر سرشک و چهره‌ی خصمت چو سیم باد و چو زر
تو بر میان کمر ملک بسته و جوزا به پیش طالع سعدت همیشه بسته کمر