نسیم لطف تو ار بگذرد به آتش تیز
|
|
ز شعلهاش گشاید به خاصیت کوثر
|
حسام قهر تو شخص اجل زند به دو نیم
|
|
چنان که ماه فلک را بنان پیغمبر
|
به نیش کژدم قهرت اگر قضا بزند
|
|
عدوت را که سیه روز باد و شوم اختر
|
به هیچ داروی و تریاک برنیارد خاست
|
|
ز خاک جز که به آواز صور در محشر
|
قدر ز شست تو بر اختران رساند تیر
|
|
قضا ز دست تو بر آسمان گشاید در
|
چه بارهایست به زیر تو در بنامیزد
|
|
که منزلیش بود باختر دگر خاور
|
هلال نعل فلک قامت ستاره مسیر
|
|
زمیننوردی دریا گذار که پیکر
|
به زور چرخ و به آواز رعد و جستن برق
|
|
به قد کوه و تن پیل و پویهی صرصر
|
گه درنگ ازو طیره خورده پای خیال
|
|
گه شتاب درو خیره مانده مرغ به پر
|
گه تحرک او منقطع صبا و دبور
|
|
بر تحمل او مضطرب حدید و حجر
|
درخش نعلش سندان و سنگ را در خاک
|
|
فروغ و شعله دهد همچو اختر و اخگر
|
بزرگوارا دریا دلا خداوندا
|
|
ترا سپهر سریرست و آفتاب افسر
|
ز شوق خدمت تو عمرها گذشت که من
|
|
چو شکرم در آب و چو عود بر آذر
|
بدان عزیمت و اندیشهام که تا ننهد
|
|
قضابه دست اجل بر به حنجرم خنجر
|
بجز مدیح توام برنیاید از دیوان
|
|
بجز ثنای توام بر نیاید از دفتر
|
ز نظم و نثر مدیح تو اندر آویزم
|
|
ز گوش و گردم ایام عقدهای گهر
|
نه نظم بلکه ازین درجهای پر ز نکت
|
|
نه نثر بلکه ازین درجهای پر ز درر
|
همیشه تا که بروید ز خاکها زر و سیم
|
|
همیشه تا که بتابد ز آسمان مه و خور
|
علو و رفعت تو همچو ماه باد و چو مهر
|
|
سرشک و چهرهی خصمت چو سیم باد و چو زر
|
تو بر میان کمر ملک بسته و جوزا
|
|
به پیش طالع سعدت همیشه بسته کمر
|