از زبان اهل خراسان به خاقان سمرقند رکن‌الدین قلج طمغاج خان پسرخوانده‌ی سلطان سنجر

روشن است آنکه بر آن جمله که خور گردون را بود ایران را رایش همه عمر اندر خور
واندر آن مملکت و سلطنت و آن دولت چه اثر بود ازو هم به سفر هم به حضر
با کمال‌الدین ابنای خراسان گفتند قصه‌ی ما به خداوند جهان خاقان بر
چون کند پیش خداوند جهان از سر سوز عرضه این قصه‌ی رنج و غم و اندوه و فکر
از کمال کرم و لطف تو زیبد شاها کز کمال‌الدین داری سخن ما باور
زو شنو حال خراسان و غزان ای شه شرق که مر او را همه حالست چو الحمد ازبر
تا کشد رای چو تیر تو در آن قوم کمان خویشتن پیش چنین حادثه‌ای کرد سپر
آنچه او گوید محض شفقت باشد ازآنک بسطت ملک تو می‌خواهد نه جاه و خطر
خسروا در همه انواع هنر دستت هست خاصه در شیوه‌ی نظم خوش و اشعار غرر
گر مکرر بود ایطاء در این قافیتم چون ضروریست شها پرده‌ی این نظم مدر
هم بر آن‌گونه که استاد سخن عمعق گفت خاک خون‌آلود ای باد باصفاهان بر
بی‌گمان خلق جگرسوخته را دریابد چون ز درد دلشان یابد از این‌گونه خبر
تا جهان را بفروزد خور گیتی‌پیمای از جهان‌داری ای خسرو عادل بر خور