از زبان اهل خراسان به خاقان سمرقند رکن‌الدین قلج طمغاج خان پسرخوانده‌ی سلطان سنجر

مسجد جامع هر شهر ستورانشان را پایگاهی شده نه سقفش پیدا و نه در
خطبه نکنند به هر خطه به نام غز ازآنک در خراسان نه خطیب است کنون نه منبر
کشته فرزند گرامی را گر ناگاهان بیند، از بیم خروشید نیارد مادر
آنکه را صدره غز زر ستد و باز فروخت دارد آن جنس که گوئیش خریدست به زر
بر مسلمانان زان نوع کنند استخفاف که مسلمان نکند صد یک از آن باکافر
هست در روم و خطا امن مسلمانان را نیست یک ذره سلامت به مسلمانی در
خلق را زین غم فریادرس ای شاه‌نژاد ملک را زین ستم آزاد کن ای پاک سیر
به خدایی که بیاراست به نامت دینار به خدایی که بیفراخت به فرت افسر
که کنی فارغ و آسوده دل خلق خدا زین فرومایه‌ی غز شوم پی غارت‌گر
وقت آنست که یابند ز رمحت پاداش گاه آنست که گیرند ز تیغت کیفر
زن و فرزند و زر جمله به یک حمله چو پار بردی امسال روانشان به دگر حمله ببر
آخر ایران که ازو بودی فردوس به رشک وقف خواهد شد تا حشر برین شوم حشر
سوی آن حضرت کز عدل تو گشتست چو خلد خویشتن زینجا کز ظلم غزان شد چو سقر
هرکه پایی و خری داشت به حیلت افکند چکند آنکه نه پایست مر او را و نه خر
رحم‌کن رحم بر آن قوم که نبود شب و روز در مصیبتشان جز نوحه‌گری کار دگر
رحم‌کن رحم برآن قوم که جویند جوین از پس آنکه نخوردندی از ناز شکر
رحم‌کن رحم بر آنها که نیابند نمد از پس آنکه ز اطلسشان بودی بستر
رحم‌کن رحم بر آن قوم که رسوا گشتند از پس آنکه به مستوری بودند سمر
گرد آفاق چو اسکندر بر گرد ازآنک تویی امروز جهان را بدل اسکندر
از تو رزم ای شه و از بخت موافق نصرت از تو عزم ای ملک و از ملک‌العرش ظفر