مسجد جامع هر شهر ستورانشان را
|
|
پایگاهی شده نه سقفش پیدا و نه در
|
خطبه نکنند به هر خطه به نام غز ازآنک
|
|
در خراسان نه خطیب است کنون نه منبر
|
کشته فرزند گرامی را گر ناگاهان
|
|
بیند، از بیم خروشید نیارد مادر
|
آنکه را صدره غز زر ستد و باز فروخت
|
|
دارد آن جنس که گوئیش خریدست به زر
|
بر مسلمانان زان نوع کنند استخفاف
|
|
که مسلمان نکند صد یک از آن باکافر
|
هست در روم و خطا امن مسلمانان را
|
|
نیست یک ذره سلامت به مسلمانی در
|
خلق را زین غم فریادرس ای شاهنژاد
|
|
ملک را زین ستم آزاد کن ای پاک سیر
|
به خدایی که بیاراست به نامت دینار
|
|
به خدایی که بیفراخت به فرت افسر
|
که کنی فارغ و آسوده دل خلق خدا
|
|
زین فرومایهی غز شوم پی غارتگر
|
وقت آنست که یابند ز رمحت پاداش
|
|
گاه آنست که گیرند ز تیغت کیفر
|
زن و فرزند و زر جمله به یک حمله چو پار
|
|
بردی امسال روانشان به دگر حمله ببر
|
آخر ایران که ازو بودی فردوس به رشک
|
|
وقف خواهد شد تا حشر برین شوم حشر
|
سوی آن حضرت کز عدل تو گشتست چو خلد
|
|
خویشتن زینجا کز ظلم غزان شد چو سقر
|
هرکه پایی و خری داشت به حیلت افکند
|
|
چکند آنکه نه پایست مر او را و نه خر
|
رحمکن رحم بر آن قوم که نبود شب و روز
|
|
در مصیبتشان جز نوحهگری کار دگر
|
رحمکن رحم برآن قوم که جویند جوین
|
|
از پس آنکه نخوردندی از ناز شکر
|
رحمکن رحم بر آنها که نیابند نمد
|
|
از پس آنکه ز اطلسشان بودی بستر
|
رحمکن رحم بر آن قوم که رسوا گشتند
|
|
از پس آنکه به مستوری بودند سمر
|
گرد آفاق چو اسکندر بر گرد ازآنک
|
|
تویی امروز جهان را بدل اسکندر
|
از تو رزم ای شه و از بخت موافق نصرت
|
|
از تو عزم ای ملک و از ملکالعرش ظفر
|