در مدح یکی از فرزندان نظام‌الملک است

ای به رفعت ز آسمان برتر نور رای تو آفتاب دگر
ای تو مقصود جنس و نوع جهان وی تو مختار خاص و عام بشر
کمترین آستان درگه تست برترین بام گنبد اخضر
دهر در مدحتت گشاده زبان چرخ در خدمتت ببسته کمر
نزد عدل تو ای به جود مثل روز بار تو ای به جاه سمر
نتوان برد نام نوشروان نتوان کرد یاد اسکندر
در هوای تو عیش خوش مدغم در خلاف تو بخت بد مضمر
یک نسیم است از رضای تو خیر یک سموم است از خلاف تو شر
ای جهان لفظ و تو درو معنی هم ازو پیش و هم بدو اندر
چرخ در جنت همت تو قصیر بحر در پیش خاطر تو شمر
دست راد تو ابر بی‌نقصان طبع پاک تو بحر بی‌معبر
وهمت آرد ز راز چرخ نشان کلکت آرد ز علم غیب خبر
کار بندد مسخر و منقاد امر و نهی ترا قضا و قدر
چون بخوانی خلاف چرخ هبا چون برانی قبول بخت هدر
پاسبان سرای ملک تواند نه فلک چار طبع و هفت اختر
نوبت ملک پنج کن که شدست دشمن تو چو مهره در ششدر
چون تو گردد به قدر خصمت اگر شبه لل شود عرض جوهر
ای زمین حلم آفتاب لقا وی فلک همت ملک مخبر
ای بزرگی که از بزرگی و جاه هرکه بر خدمت تو یافت ظفر
کرد بیرون ز دست محنت پای برد در دولتت به کیوان سر