در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی

طبعم به عرضه کردن دریا و کان رسید نطقم به تحفه دادن کون و مکان رسید
هم وهم من به مقصد خرد و بزرگ تاخت هم گام من به معبد پیر و جوان رسید
این دود عود شکر که جانست مجمرش بدرید آسمانه و بر آسمان رسید
انده بمرد و مفسدت او ز دل گذشت شادی بزاد و منفعت او به جان رسید
رنجور بادیه به فضای ارم گریخت مقهور هاویه به هوای جنان رسید
بلبل فصیح گشت چو بوی بهار یافت گل تازگی گرفت چو در بوستان رسید
پرواز کرد باز هوای ثنا و مدح وز فر او اثر به زمین و زمان رسید
محبوب شد جهان که ز اقلیم رابعش از چهره‌ی سخا و سخن کاروان رسید
محنت رود چو مدت عنف از زمانه رفت نوبت رسد چو نوبت لطف جهان رسید
عالی سخن به حضرت عالی نسبت شتافت صاحب هنر به درگه صاحب‌قران رسید
دستور شهریار جهان مجد دین که دین از جاه او به منفعت جاودان رسید
محسود خسروان علی‌بن عمر که عدل از رای او به ریت نوشیروان رسید
آن شه‌نشان که قدرت شمشیر سرفشان در عهد او به خامه‌ی عنبر فشان رسید
نقش بقا چو جلوه‌گری یافت از ازل منشور بخت او ز ابد آن زمان رسید
ای صاحبی که از رقم مهر و کین تو در کاینات نسخه‌ی سود و زیان رسید
در کارکرد کلک تو خسرو چو فتح کرد حالی به سایه‌ی علم کاویان رسید
برخاست چرخ در طلب کبریاء تو می‌بودش این گمان که بدو در توان رسید
از کبریاء تو خبری هم نمی‌رسد آنجا که مرغ وهم و قیاس و گمان رسید
در منزلی که خصم تو نزل زمانه خورد از هفت عضو خصم تو یک استخوان رسید
مصروع کرد بر جگر مرگ قهر تو هر لقمه‌ای که خصم ترا در دهان رسید