پای تو همواره براه کج است
|
|
دست تو هر شام و سحر بر دعاست
|
چشم تو بر دفتر تحقیق، لیک
|
|
گوش تو بر بیهده و ناسزاست
|
بار خود از دوش برافکندهای
|
|
پشت تو از پشتهی شیطان دوتاست
|
نان تو گه سنگ بود گاه خاک
|
|
تا به تنور تو هوی نانواست
|
ورطه و سیلاب نداری به پیش
|
|
تا خردت کشتی و جان ناخداست
|
قصر دلافروز روان محکم است
|
|
کلبهی تن را چه ثبات و بقاست
|
جان بتو هرچند دهد منعم است
|
|
تن ز تو هرچند ستاند گداست
|
روغن قندیل تو آبست و بس
|
|
تیرگی بزم تو بیش از ضیاست
|
منزل غولان ز چه شد منزلت
|
|
گر ره تو از ره ایشان جداست
|
جهل بلندی نپسندد، چه است
|
|
عجب سلامت نپذیرد، بلاست
|
آنچه که دوران نخرد یکدلیست
|
|
آنچه که ایام ندارد وفاست
|
دزد شد این شحنهی بی نام و ننگ
|
|
دزد کی از دزد کند بازخواست
|
نزد تو چون سرد شود؟ آتش است
|
|
از تو چرا درگذرد؟ اژدهاست
|
وقت گرانمایه و عمر عزیز
|
|
طعمهی سال و مه و صبح و مساست
|
از چه همی کاهدمان روز و شب
|
|
گر که نه ما گندم و چرخ آسیاست
|
گر که یمی هست، در آخر نمیاست
|
|
گر که بنائی است، در آخر هباست
|
ما بره آز و هوی سائلیم
|
|
مورچه در خانهی خود پادشاست
|
خیمه ز دستیم و گه رفتن است
|
|
غرق شدستیم و زمان شناست
|
گلبن معنی نتوانی نشاند
|
|
تا که درین باغچه خار و گیاست
|
کشور جان تو چو ویرانهایست
|
|
ملک دلت چون ده بی روستاست
|