پیراهن پاره پاره چون گل
|
|
خونابه چکان ز دیده چون مل
|
از تف هوا چو دود گشته
|
|
پشتش ز زمین کبود گشته
|
اول ز دو دیده سیل خون ریخت
|
|
وانگه نمک از جگر برون ریخت:
|
کای چشم من و چراغ دیده
|
|
تو از من و من ز خود رمیده
|
دارم دل خسته درد پرورد
|
|
درمان دلم تویی برین درد
|
تو دشت گرفته را رو بی حال
|
|
مسکین دل مادرت به دنبال
|
زینگونه که از تو در بلائیم
|
|
دیوانه تو نیستی که مائیم
|
دریاب که عزم کوچ کردم
|
|
نزدیک شد افتاب زردم
|
انگار گل ترا خزان برد
|
|
وان هم نفسی که داشتی، مرد
|
یاری که نیایدت در آغوش
|
|
آن به که ز دل کنی فراموش
|
شاخی که برش نه زود باشد
|
|
هیزم بود ار چه عود باشد
|
بید، ار ندهد ز میوه مایه
|
|
باری بودش فراخ سایه
|
تو شاخ رسیده گشتی و تر
|
|
نی سایه به مادهی و نی بر
|
چون عشق بود به دل ، صوابست
|
|
مه در شب تیره آفتابست
|
نوفل که به مهر تست منسوب
|
|
دارد پس پرده دختری خوب
|
در گلشن حسن سرو چالاک
|
|
چون قطرهی آب آسمان پاک
|
خورشید رخی خدیجه نامش
|
|
پرورده به عصمتی تمامش
|
جویندش و نوفل، از تکبر،
|
|
در رشتهی کس، نه بندد آن در
|
زان رسم وفا که در تو دیدست
|
|
پیوند ترا به جان خریدست
|
در دل، همه صحبت تو جوید
|
|
وز شرم، بروی تو نگوید
|