توجه نمودن سید عامریان، سوی داروخانه دارالشفاء محنت و اندوه، تا طلب شربت وصال خسته کند، و تلخ کام بازگشتن

تیری که نه بر هدف گراید آن به که ز جعبه بر نیاید
شخصی که، ز نفس نا سرانجام ما را به قبیله کرد بد نام
دیوانه و مست و لاابالی وز مردمی زمانه خالی
از بی ننگی فتاده در ننگ وز بی سنگی بخوردن سنگ
خلق از خبرش به کوچه و در انگشت به گوش و دست بر سر
زین گونه حریف ناخردمند، در خورد کجا بود به پیوند؟
خود گیر که ما، به دست پیشی جستیم رضای تو به خویشی
آشفته، که حال خود نداند، تیمار عروس کی تواند!
بروی چو کفایتش بسی نیست نیروی تعهد کسی نیست
باشد چو زنی ستون خانه ناخفته به اندرون خانه
مرغی که شتر شدست نامش با رست چو نام ناتمامش
مردانه توانش نام کردن کاو بار کسی کشد به گردن
به گر ننهی به پرده‌ای روی کش غم تو خوری و او بود شوی
وانگه، به خدائی خداوند، از صدق عقیده، خورد سوگند
کاین در نشود گشاده تا دیر کار، ارز زبان، شود به شمشیر!
جوینده‌ی لعبتی چو خورشید، شد باز به سوی خانه، نومید
آهسته به گوش پیر زن گفت: کاین سوخته طاق ماند ازان جفت
کم، خازن آن خزینه‌ی سیم، از آهن تیز ، می‌کند بیم
گر کار فتد به زور بازو زین سوی سبک بود ترازو
آن چاره که نی به بازوی ماست ز اقبال قوی تری شود راست