در طیران آن سیمرغ قاف قران سوی سواد ما زاغ با طاوس سدره یمد لله ظلها علینا

فرخنده شبی که آن جهان گیر از نطع زمین شد آسمان گیر
برخاست ز خوابگاه این دیر در مرقد چرخ شد سبک سیر
برداشت ازین خرابه محمل در منزل ماه کرد منزل
ز آنجا به طریق تاجداری بنشست به دومین عماری
ز آنجا بسر بلندی بخت شد تخت نشین سیمین تخت
ز آنجا که رسید بر چهارم شد خواجه‌ی آن خجسته طارم
ز آنجا چو ز بر کشید رایت شد والی پنجمین ولایت
ز آنجا چو بلند بارگه گشت شبها ز ششم شکارگه گشت
ز آنجا چو نمود بیشتر جهد شد مهدی خاص هفتمین مهد
ز آنجا چو شد آن طرف روانه شد خازن هشتمین خزانه
ز آنجا چو پرید بر نهم بام و آزاد شد از شکنج نه دام
بازار جهت گذاشت بر جای بنهاد به نطع بی جهت پای
سر ز آن سوی کاینات بر کرد ملک ازل و ابد نظر کرد
بست از دو دوال بند نعلین شهبند غرض به قاب قوسین
دید آنچه عبارتش نسنجد در حوصله‌ی خرد، نگنجد
دید ار خدای، دید بی غیب گفتار ز حق شنید بی رییب
ز آن گفت و شنید بی کم و کاست هم گفتن و هم شنیدنش راست
کرد از کف غیب شربتی نوش کز هستی خود شدش فراموش
با بخشش پاک بنده‌ی پاک آمد سوی بنده خانه‌ی خاک
پس داد بهر خجسته یاری ز آورده‌ی خوبش یادگاری