عشق بتان بار بریزد ز دوش | دیگ هوس باز نشیند ز جوش | |
تیره شود مشعلهی نور عین | دل به مصلا کشد از کعبتین | |
خشک شود عمده با زو چو کلک | سست شود مهرهی گردن ز سلک | |
کند شود باد هوا را سنان | میل ز معشوق بتابد عنان | |
از می و گلزار فراغ اوفتد | زهد ضروری به دماغ اوفتد | |
بر همه این دو دمادم رسد | از همه بگذشته به ما هم رسد | |
آن که ایام جوانی گذشت | عمر بدان گونه که دانی گذشت |
□
تیر قدی بر سر پیری نژند | گفت به بازی که کمانت به چند | |
گفت مکن نرخ تهی مایگان | رو که هم اکنون رسدت رایگان |
□
عهد بهار از گل شبگیر پرس | ذوق جوانی ز دل پیر پرس | |
پیر شناسد که جوانی چه بود | تا نرود از تو ندانی چه بود | |
فارغی از قدر جوانی که چیست | تا نشوی پیر ندانی که چیست |