ای ز ازل گوهر پاک آمده
|
|
گوهر تو زیور خاک آمده
|
چنبر نه چرخ بسی بیخت خاک
|
|
تا تو برون آمدی ای در پاک
|
آن خلقی تو که ز روز نخست
|
|
کون به مهمانی شش روز تست
|
خود ز پدر گر چه کنون آمدی
|
|
یا پدر از حجله برون آمدی
|
دفتر معنی تو ز بر خواندهی
|
|
تختهی اسما ز پدر خواندهی
|
عرصهی عالم به مسافت تراست
|
|
دولت آدم به خلافت تراست
|
نعل دگرگون زده اسپ به طعن
|
|
بر رخ ابلیس شده داغ لعن
|
چرخ و زمین امر قضایت نبشت
|
|
لوح و قلم سر هدایت نبشت
|
حبل و رید تو فگنده بلند
|
|
در شرف کنگر الله کمند
|
نور تو هنگامهی انجم شکست
|
|
دست تو تسبیح ملایک گسست
|
جان و جهان همه عالم تویی
|
|
وانچه نگنجد به جهان هم تویی
|
هفت در از گوهر تیغ تو زنگ
|
|
نه کمر از دور میان تو ننگ
|
گنج خدا را تو کلید آمدی
|
|
نز پی بازیچه پدید آمدی
|
چرخ که از گوهر احسانت ساخت
|
|
آیینه صورت رحمانت ساخت
|
آینه زینگونه که داری بچنگ
|
|
آه و هزار آه که داری به زنگ
|
ور تو همان آب و گلی در سرشت
|
|
پخته شو از مایه گلخن خشت
|
مرتبهیی جو که برانی به ماه
|
|
کس نخورد شربت باران ز چاه
|
بس که مه نور ره بالا گزید
|
|
اول ذوالنون شد و پس بایزید
|
هیچ کسی ره سوی بالا نیافت
|
|
تا قدم از همت والا نیافت
|
برنروی یک قدم از جای خویش
|
|
تا ننهی بر دو جهان پای خویش
|