من که به حکم تو درین کارگاه | از عدم این سو ، زدهام بارگاه | |
به که چو آوردی و بازم بری | هم به سوی خویش فرازم بری | |
سر مرا چون همه دانندهای | باز رهانم که رهانندهای | |
گر چه تن من ز پی سوز راست | رحمت تو از پی این روز راست | |
از عمل خود چو نشینم خجل | ذیل کرم پوش برین تنگ دل |