اشعار حاوی و قایع تاریخی از قران السعدین (حاوی مجمل کتاب ) مجموع عنوان‌های فصول مثنوی و قران السعدین که ضمنا فهرست مندرجات کتاب میباشد نیز بذات خود یک قصیده‌ی مستقل میشود و آنرا در اینجا میریم :

شکر گویم که به توفیق خداوند جهان بر سر نامه ز توحید نوشتم عنوان
نام این نامه‌ی والاست «قران السعدین» کز بلندیش به سعدین سپهر ست قران
در تضرع به در حق که گنهکاران را داد باران گنه شوی ز عین غفران
نعت سلطان رسل ، آنکه مسیحا به درش پرده داری ست نشسته ز پس شاد روان
و صف معراج پیمبر که به شب روشن شد سراسری ش ز زلف سیه مشک فشان
مدحت شاه که نامش به فلک رفته چنانک نقش آن داغ شده خنگ فلک را بر ران
در خطاب شه عالم چو به سلک خدمتش آیم و این گهر چند فشانم ز زبان
صفت حضرت دهلی که سواد اعظم هست منشور وی از حرسهالله نشان
صفت مسجد جامع که چنان ست درو شجره‌ی طیبه هر سوی چو طوبی بجنان
صفت شکل مناره که ز رفعت سنگش از پی خنجر خورشید شده سنگ فشان
صفت حوض که در قالب سنگین گوئی ریخته دست ملک زآب خضر صورت جان
صفت فصل دی و سردی مهر شه شرق وامدن تیغ کشیده ز پی ضبط جهان
صفت آتش و آن گرم رویهاش به دی که شب و روز بود شمع دل و میوه‌ی جان
جنبش شاه ز دهلی ز پی کین پدر گشتن آغاز غبار و شدن مهر نهان
صفت قصر نو و «شهر نو» اندر لب آب که بود عرصه‌ی رفرف چو رف آن ایوان
صفت فصل خزان و بمغل عزم سپاه هم بر آن‌سان که به تاراج چمن باد خزان
صفت فصل بهاران که چنان گردد باغ که بدو نرگس نادیده بماند حیران
صفت موسم نوروز و طرب کردن شاه بزم دریا و کف دست چو ابر نیسان
صفت چتر سیاه که از پی چشم خورشید آن سیاهی که تو در خود طلبی هست همان
صفت چتر سپید از پس آن چتر سیاه چون شب قدر و سپیده دم عید از پس آن