ز پاداش نیکی فزایش کنیم
|
|
برین پیش دستی نیایش کنیم
|
همانا که آمد شما را خبر
|
|
که ما را چه آمد ز اختر به سر
|
ازین مارخوار اهرمن چهرگان
|
|
ز دانایی و شرم بی بهرگان
|
نه گنج و نه نام و نه تخت و نژاد
|
|
همیداد خواهند گیتی بباد
|
بسی گنج و گوهر پراگنده شد
|
|
بسی سر به خاک اندر آگنده شد
|
چنین گشت پرگار چرخ بلند
|
|
که آید بدین پادشاهی گزند
|
ازین زاغ ساران بیآب و رنگ
|
|
نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ
|
که نوشین روان دیده بود این به خواب
|
|
کزین تخت به پراگند رنگ و آب
|
چنان دید کز تازیان صد هزار
|
|
هیونان مست و گسسته مهار
|
گذر یافتندی با روند رود
|
|
نماندی برین بوم بر تار و پود
|
به ایران و بابل نه کشت و درود
|
|
به چرخ زحل برشدی تیره دود
|
هم آتش به مردی به آتشکده
|
|
شدی تیره نوروز و جشن سده
|
از ایوان شاه جهان کنگره
|
|
فتادی به میدان او یکسره
|
کنون خواب راپاسخ آمد پدید
|
|
ز ما بخت گردن بخواهد کشید
|
شود خوار هرکس که هست ارجمند
|
|
فرومایه را بخت گردد بلند
|
پراگنده گردد بدی در جهان
|
|
گزند آشکارا و خوبی نهان
|
بهر کشوری در ستمگارهیی
|
|
پدید آید و زشت پتیارهیی
|
نشان شب تیره آمد پدید
|
|
همی روشنایی بخواهد پرید
|
کنون ما به دستوری رهنمای
|
|
همه پهلوانان پاکیزه رای
|
به سوی خراسان نهادیم روی
|
|
بر مرزبانان دیهیم جوی
|