یکی نامه بنوشت دیگر بطوس

ز پاداش نیکی فزایش کنیم برین پیش دستی نیایش کنیم
همانا که آمد شما را خبر که ما را چه آمد ز اختر به سر
ازین مارخوار اهرمن چهرگان ز دانایی و شرم بی بهرگان
نه گنج و نه نام و نه تخت و نژاد همی‌داد خواهند گیتی بباد
بسی گنج و گوهر پراگنده شد بسی سر به خاک اندر آگنده شد
چنین گشت پرگار چرخ بلند که آید بدین پادشاهی گزند
ازین زاغ ساران بی‌آب و رنگ نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ
که نوشین روان دیده بود این به خواب کزین تخت به پراگند رنگ و آب
چنان دید کز تازیان صد هزار هیونان مست و گسسته مهار
گذر یافتندی با روند رود نماندی برین بوم بر تار و پود
به ایران و بابل نه کشت و درود به چرخ زحل برشدی تیره دود
هم آتش به مردی به آتشکده شدی تیره نوروز و جشن سده
از ایوان شاه جهان کنگره فتادی به میدان او یکسره
کنون خواب راپاسخ آمد پدید ز ما بخت گردن بخواهد کشید
شود خوار هرکس که هست ارجمند فرومایه را بخت گردد بلند
پراگنده گردد بدی در جهان گزند آشکارا و خوبی نهان
بهر کشوری در ستمگاره‌یی پدید آید و زشت پتیاره‌یی
نشان شب تیره آمد پدید همی روشنایی بخواهد پرید
کنون ما به دستوری رهنمای همه پهلوانان پاکیزه رای
به سوی خراسان نهادیم روی بر مرزبانان دیهیم جوی