بدانست هم زاد فرخ که شاه

بدو گفت گریان که خسرو کجاست رها کردن مانه کار شماست
چنین گفت با شاه‌زاده تخوار که گر مردمی کام شیران مخوار
اگر تو بدین کار همداستان نباشی تو کم گیر زین راستان
یکی کم بود شاید از شانزده برادر بماند تو را پانزده
بشایند هرکس به شاهنشهی بدیشان بود شاد تخت مهی
فروماند شیروی گریان بجای ازان خانه‌ی تنگ بگذارد پای