ازین سوی خسرو بران رزمگاه

ازین سوی خسرو بران رزمگاه بیامد که بهرام بد با سپاه
همه رزمگاهش به تاراج داد سپه را همه بدره و تاج داد
یکی باره‌ی تیز رو برنشست میان را ز بهر پرستش ببست
به پیش اندر آمد یکی خارستان پیاده ببود اندران کارستان
به غلتید در پیش یزدان به خاک همی‌گفت کای داور داد و پاک
پی دشمن از بوم برداشتی همه کار ز اندیشه بگذاشتی
پرستنده و ناسزا بنده‌ام به فرمان و رایت سرافگنده‌ام
وزان جایگه شد به پرده سرای بیامد به نزدیک او رهنمای
بفرمود تا پیش او شد دبیر نوشتند زو نامه‌یی برحریر
ز چیزی که رفت اندران رزمگاه به قیصر نوشت اندران نامه شاه
نخست آفرین کرد بر دادگر کزو دید مردی و بخت و هنر
دگر گفت کز کردگار جهان همه نیکوی دیدم اندر نهان
به آذرگشسپ آمدم با سپاه دوان پیش بازآمدم کینه خواه
بدان گونه تنگ اندر آمد به جنگ که بر من ببد کار پیکار تنگ
چو یزدان پاکش نبد دستگیر بمرد آن دم آتش و دار و گیر
چوبیچاره‌تر گشت و لشکر نماند گریزان به شبگیر ز آنجا براند
همه لشکرش را بهم بر زدیم به لشکر گهش آتش اندرزدیم
به فرمان یزدان پیروزگر ببندم برو نیز راه گذر
نهادند برنامه بر مهرشاه فرستادگان بر گرفتند راه
فرستاده با نامه شهریار بشد تا بر قیصر نامدار