دو چشمش ز سر کنده زاغ سیاه | برش اسپ او ایستاده به راه | |
برو کهترانش خروشان شدند | وزان مجلس و جام جوشان شدند | |
چو بهرام برخاست از خوابگاه | بیامد بر او یکی نیکخواه | |
که کبروی را چشم روشن کلاغ | ز مستی بکندست در پیش راغ | |
رخ شهریار جهان زرد شد | ز تیمار کبروی پر درد شد | |
همانگه برآمد ز درگه خروش | که ای نامداران با فر و هوش | |
حرامست می در جهان سربسر | اگر زیردستت گر نامور |