پس آگاهی آمد به بهرام گور

همه نامداران برین هم‌سخن که نعمان و منذر فگندند بن
ز پیش جهانجوی برخاستند همه تاختن را بیاراستند
بفرمود منذر به نعمان که رو یکی لشکری ساز شیران نو
ز شیبان و از قیسیان ده هزار فرازآر گرد از در کارزار
من ایرانیان را نمایم که شاه کدامست با تاج و گنج و سپاه
بیاورد نعمان سپاهی گران همه تیغ‌داران و نیزه‌وران
بفرمود تا تاختنها برند همه روی کشور به پی بسپرند
ره شورستان تا در طیسفون زمین خیره شد زیر نعل اندرون
زن و کودک و مرد بردند اسیر کس آن رنجها را نبد دستگیر
پر از غارت و سوختن شد جهان چو بیکار شد تخت شاهنشهان
پس آگاهی آمد به روم و به چین به ترک و به هند و به مکران زمین
که شد تخت ایران ز خسرو تهی کسی نیست زیبای شاهنشهی
همه تاختن را بیاراستند به بیدادی از جای برخاستند
چو از تخم شاهنشهان کس نبود که یارست تخت کیی را بسود
به ایران همی هرکسی دست آخت به شاهنشهی تیز گردن فراخت