وزان پس پراگنده شد آگهی

به رش کرده بالای این پل هزار بخواهی ز گنج آنچ آید به کار
تو از دانشی فیلسوفان روم فراز آر چندی بران مرز و بوم
چو این پل برآید سوی خان خویش برو تازیان باش مهمان خویش
ابا شادمانی و با ایمنی ز بد دور وز دست اهریمنی
به تدبیر آن پل باستاد مرد فراز آوریدش بران کارکرد
بپردخت شاپور گنجی بران که زان باشد آسانی مردمان
چو شد شه برانوش کرد آن تمام پلی کرد بالا هزارانش گام
چو شد پل تمام او ز ششتر برفت سوی خان خود روی بنهاد تفت