به گفتار این نامدار اردشیر

همه گوش دارید پند مرا سخن گفتن سودمند مرا
بود بر دل هرکسی ارجمند که یابند ازو ایمنی از گزند
زمانی میاسای ز آموختن اگر جان همی خواهی افروختن
چو فرزند باشد به فرهنگ دار زمانه ز بازی برو تنگ دار
همه یاد دارید گفتار ما کشیدن بدین کار تیمار ما
هرآن کس که با داد و روشن دلید از آمیزش یکدگر مگسلید
دل آرام دارید بر چار چیز کزو خوبی و سودمندیست نیز
یکی بیم و آزرم و شرم خدای که باشد ترا یاور و رهنمای
دگر داد دادن تن خویش را نگه داشتن دامن خویش را
به فرمان یزدان دل آراستن مرا چون تن خویشتن خواستن
سه دیگر که پیدا کنی راستی بدور افگنی کژی و کاستی
چهارم که از رای شاه جهان نپیچی دلت آشکار و نهان
ورا چون تن خویش خواهی به مهر به فرمان او تازه گردد سپهر
دلت بسته داری به پیمان اوی روان را نپیچی ز فرمان اوی
برو مهر داری چو بر جان خویش چو با داد بینی نگهبان خویش
غم پادشاهی جهانجوی راست ز گیتی فزونی سگالد نه کاست
گر از کارداران وز لشکرش بداند که رنجست بر کشورش
نیازد به داد او جهاندار نیست برو تاج شاهی سزاوار نیست
سیه کرد منشور شاهنشهی ازان پس نباشد ورا فرهی
چنان دان که بیدادگر شهریار بود شیر درنده در مرغزار