چو از روم وز چین وز ترک و هند

کنون هرچ خواهیم کردن ز داد بکوشیم وز داد باشیم شاد
ز ده یک مرا چند بر شهرهاست که دهقان و موبد بران بر گواست
چو باید شما را ببخشم همه همان ده یک و بوم و باژ و رمه
مگر آنک آید شما را فزون بیارد سوی گنج ما رهنمون
ز ده یک که من بستدم پیش ازین ز باژ آنچ کم بود گر بیش ازین
همی از پی سود بردم به کار به در داشتن لشکر بی‌شمار
بزرگی شما جستم و ایمنی نهان کردن کیش آهرمنی
شما دست یکسر به یزدان زنید بکوشید و پیمان او مشکنید
که بخشنده اویست و دارنده اوی بلند آسمان را نگارنده اوی
ستمدیده را اوست فریادرس منازید با نازش او به کس
نباید نهادن دل اندر فریب که پیش فراز اندر آید نشیب
کجا آنک بر سود تاجش به ابر کجا آنک بودی شکارش هژبر
نهالی همه خاک دارند و خشت خنک آنک جز تخم نیکی نکشت
همه هرک هست اندرین مرز من کجا گوش دارند اندرز من
نمایم شما را کنون راه پنج که سودش فزون آید از تاج و گنج