ز دریای چین تا به کرمان رسید
|
|
همه روی کشور سپه گسترید
|
پسر هفت با تیغزن ده هزار
|
|
همان گنج با آلت کارزار
|
هران پادشا کو کشیدی به جنگ
|
|
چو رفتی سپاهش بر کرم تنگ
|
شکسته شدی لشکری کامدی
|
|
چو آواز این داستان بشندی
|
چنان شد دژ نامور هفتواد
|
|
که گردش نیارست جنبید باد
|
همی گشت هر روز برترش بخت
|
|
یکی خویشتن را بیاراست سخت
|
همی خواندندی ورا شهریار
|
|
سر مرد بخرد ازو در خمار
|
سپهبد که بودی به مرز اندرون
|
|
به یک چنگ در جنگ کردش زبون
|
نتابید با او کسی بر به جنگ
|
|
برآمد برین نیز چندی درنگ
|
حصاری شدش پر ز گنج و سپاه
|
|
ندیدی بران بارهبر باد راه
|